روابط عمومی سپاه پاسداران در اطلاعیهای به تاریخ ۲۲ مهر اعلام کرد که روحالله زم، ادمین کانال آمدنیوز را طی یک «عملیات پیچیده» دستگیر کرده است.
یک ماجرای پلیسی و انبوهی از تحلیلهای امنیتی.
این اولین بار نیست که جمهوری اسلامی یکی از مخالفانش را «به داخل کشور هدایت» و دستگیر میکند.
اما چه شد که او در دام این آدمربایی گرفتار آمد؟ و البته این پرسش اساسیتر که این پرده پلیسی-امنیتی بر چه پیشپردههایی در مورد او سایه میافکند؟
ادعای این یادداشت یک جمله است:
سرنوشت روحالله زم را جز بر زمینه «پدیده» روحالله زم نمیتوان فهمید.
وقتی سرشت و سرنوشت روی هم میافتد، تراژدی زاده میشود. و تراژدی روحالله زم نه فقط متعلق به او که داستان غمانگیز سیاست یا فرهنگ سیاسی در دوران ماست. این تراژدی تنها یک قربانی ندارد؛ همچنان که دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، تنها کارگردان آن نیست. کلمه تراژدی در عین حال از این بابت مناسب است که سویه نمایشی این پدیده را بلادرنگ برجسته میکند.
وانگهی، ماجرا صرفاً محدود به پایان روحالله و آمد نیوز نیست، بلکه آغاز او و شکلگیری پدیده آمدنیوز را نیز دربرمیگیرد.
«گرگ تنها»ی رسانههای اجتماعی
دهها فعال سیاسی «باسابقه» سیاسی در تشکلی تحت عنوان «شورای مدیریت گذار» گرد هم آمدند؛ تشکیل این شورای سیاسی اما علیرغم پوشش خبری گسترده به اندازه یکی از خبرهای جنجالی کانال آمدنیوز هم بازتاب، واکنش و نفوذ نداشت. بله، چیزی در سالهای اخیر تغییر کرده است. و کسی دیگر برای «سابقه سیاسی» تره خرد نمیکند. چهرههای بدنام به کنار، این شامل کسانی نیز میشود که سالها ذره ذره اعتبار و آبرو و بهعبارتی «سرمایه سیاسی» جمع کردهاند. معیارهای مشروعیت و اعتبار در سطح تودهای حالا با دو دهه پیش به کلی فرق میکند.
مرکزیت رسانههای اجتماعی، و شتاب و اضطرار کاذبی که ریتم این رسانهها تحمیل میکنند، دلزدگی عمومی از نهادهای موجود، سرخوردگی از سنتها و جریانها و در نهایت از خود تاریخ، روزمرگی ابدی در شرایطی بحرانزده که در آن صِرف بقا نوعی موفقیت است، فراگیری منطق نمایش، اقتصادی/توئیتری شدن فضای گفتار و… همه اینها از عواملی اند که الگوی فعالیت سیاسی را به کلی تغییر دادهاند.
همآیند با این تغییرات، فعالهای سیاسی کمابیش جوانی پا به صحنه گذاشتهاند که غالباً یکشبه روی موجهای تنش و بحران و در فضای رسانههای اجتماعی زاده میشوند؛ پدیدهای که منحصر به ایران نیست، و از قاهره تا رم نمونههایی افراطی از آنها در سالهای اخیر سربرآوردهاند.
روحالله زم یکی از همینهاست: آقازادهای که روی موج اعتراضات دی ماه ۹۶ بالا آمد و در مرکز توجه قرار گرفت. کسی که همزمان فعال سیاسی و روزنامهنگار، بیرون و درون حکومت، مبتذل و مرموز بود. و البته به لطف روابط خانوادگی و آشوب تنشهای جناحی و گروهی در جمهوری اسلامی، چند خبر امنیتی درست مثل خبر ۶۳ حساب بانکی صادق لاریجانی را در میان انبوه شایعهها و هرزنگاریها منتشر کرد.
فارغ از ویژگیهای روحالله زم، او یک پدیده منحصر به فرد و ماجرای او صرفاً یک ماجرای امنیتی نیست.
برخی از نشانها و مشخصات ویژه و درهمتنیده این تیپ فعال سیاسی/رسانهای عبارت است از:
- تحریک و بسیج بیواسطه احساسات، به طور مشخص خشم و کینه عمومی غالباً از طریق رسانههای اجتماعی.
- برآمدن روی موجهای تنش و بحران و «چرخش» و همراهی با موجها؛ به عبارت دیگر، انتخابهای او دستآخر انتخاب دیگری بزرگ است.
- افشاگری و نقد غیرنظاممند ریاکاری شخصیتها و نهادها، بهگونهای که نهایتاُ مرز حقیقت و وقاحت مشخص نیست.
- افراطگرایی مجازی، غالباً در الگوی «گرگ تنها».
- القای نوعی اضطرار کاذب، شایعهپراکنی، لاف، دامن زدن به نظریههای توطئه، هذیانگویی، هرزنگاری، خودبزرگبینی و عادیسازی شر به شیوههای گوناگون.
- شدت و حدت در ژستها.
- گرایش به اشکال مختلف اقتدار، کشش به «مشت آهنین» (خواه از آستین سپاه پاسداران دربیاید یا ارتش آمریکا، خواه ترامپ خواه خامنهای)
علی علیزاده، تحلیلگر سابق در تلویزیون بی بی سی مثال سرشتنمایی است از این گونه فعال سیاسی/شخصیت رسانهای؛ کسی که احتمالاً او را بیش از هر چیز با «چرخش»هایش میشناسند؛ تحلیلگیر باهوشی با ژستهای غلو شده که شخصیت عمومی او در استودیوهای تلویزیونی و در موجهای بحران شکل گرفت. یک «گرگتنها» در توئیتر و اینستاگرام که وقتی به اصلاحطلبی چرخید، از همه اصلاحطلبان، اصلاحطلبتر بود و وقتی طرفدار علیخامنهای شد، از همه طرفداران او، راستکیشتر.
از قضا، درست در همان روزی که خبر آدمربایی روحالله زم منتشر شد، علیزاده هم به مناسبت اربعین در عراق بود. دو شخصیت متجانس و دو مسیر متفاوت که البته سرنوشت هر دو به یک مقصد ختم شد: عراق و دامن امنیتیترین نیروهای جمهوری اسلامی.
صفحه اینستاگرام علی علیزاده و ژستهای افراطی او را نگاه کنید، تا آنجا پیش میرود که برای «نمایش» نزدیکی به یک شیعه عراقی طرفدار ایران، سطل به دست میگیرد و شیر گاوش را میدوشد.
اختگی و آکرومگالی
فرم فعالیتهای سیاسی-رسانهای روحالله زم، علی علیزاده، امیرعباس فخرآور، حمزه غالبی، امید دانا، «فرشگردی»ها و … اما نه صرفاً پیامد انتخابهای شخصی آنها که دردنشان پدیدهای ساختاری است. به طور مشخص، بستر رشد این پدیدهها خشم و استیصال عمومیای بوده که سالها هژمونی گفتار اصلاحطلبی، پروژه «نرمالیزاسیون»، و میدانداری میانهروی سیاسی ایجاد کرده است.
اگر هسته سخت جمهوری اسلامی را منتزع کنیمِ، فضای سیاسی در ایران سالهاست که به دست دولتمردها، تحلیلگران و انواع چهرههای «نرمال» و بیبو و خاصیتی به گروگان گرفته شده که با رعایت تمام چارچوبهای اخلاق سیاسی حرف میزنند بیآنکه عملاً چیزی گفته باشند. اصلاحطلبها و جمهوریخواهها، اعتدالگرایان و تحولطلبان استانداردی که سالها فعالیتشان عملاً کوچکترین تغییر معناداری در صحنه سیاسی ایران ایجاد نکرده است، و صرف حضورشان در صحنه سیاسی در واقع معنایی جز اخاذی از نام «دموکراسی» ندارد.
این فرسودگی و دلزدگی انباشتشده و عمومی از امر سیاسی نرمال، رام و اختهشده، در غیاب یک افق جمعی برای رادیکالیسمی خودآئین و آرمانگرا، منجلابی برای رشد افراطگرایی مجازی و اقتدارطلب (غالباً با محتوای نوعی ملیگرایی افراطی) فراهم کرده که به قول ویلیام باتلر ییتس «بدترینها» را «از شدت اشتیاق سرشار» کرده است.
در یک کلام، یک سوی معادله، اختگی امر سیاسی نرمال، معتدل و نهادین است، و در سوی دیگر نوعی آکرومگالی سیاسی (آکرومگالی، بیماری رشد مفرط برخی از قسمتهای بدن است) که در قالب گزافگویی، هرزنگاری و تکثیر سرطانی ژستهای افراطی بروز میکند.
روحالله زم محصول و تا حدی قربانی همین فضاست. حتی پرده آخر یعنی ربودن او در عراق بیش از آنکه یک داستان پلیسی باشد، قصه ماجراجویی، سرخوردگی، توهم و خودبزرگبینی است که البته با سادهلوحی درآمیخته است. ترکیب همین سرخوردگی و خودبزرگبینی، امروز کسانی مثل او را بدون هیچ عملیات پلیسی-امنیتی در مشت آهنین نیروهای جنگطلب (در ایران یا آمریکا) گرفتار کرده است.